مدیریت جعبه اخبار:

SMF - Just Installed!

Main Menu
Menu

Show posts

This section allows you to view all posts made by this member. Note that you can only see posts made in areas you currently have access to.

Show posts Menu

Messages - DarkMind

#1
من با همون کدی که خودتونم نوشتید فعال میکنم و مشکلی نداره  #115*10*
شاید مشکل از شبکه بوده  ، مجددا امتحان کنید
#2
بورس ، فارکس و رمز ارزها / تعریف رمز ارز
آپریل 04, 2024, 10:17 بعد از ظهر
رمز ارز (یا ارز رمز پایه) گونه‌ ای پول دیجیتال است که در آن تولید واحد پول و تأیید اصالت تراکنش پول با استفاده از الگوریتم‌ های رمز گذاری کنترل می‌ شود و معمولاً به صورت نامتمرکز (بدون وابستگی به یک مرجعیت مرکزی) کار می‌کند.با توجه به تعدد تعاریف و تغییرات در مصادیق رایج رمزارز این عبارت از نظر حقوقی دقت کافی ندارد.

در واژه‌نامه مریم-وبستر رمز ارز به صورت «هرگونه ارزی که تنها به صورت دیجیتالی وجود دارد، معمولاً صادرکننده یا تنظیم کننده مرکزی ندارد، اما از سامانه توزیع شده برای ذخیره تراکنش‌ها و مدیریت انتشار واحدهای جدید استفاده می‌کند و برای ممانعت از جعل و تراکنش‌های متقلبانه بر رمزنگاری تکیه دارد» تعریف شده‌است.در واژه‌نامه آکسفورد ابتدا در سال ۲۰۱۴ رمزارز همان ارز دیجیتالی تعریف شده بود که در آن از فنون رمزنگاری برای قانونگذاری تولید واحدهای جدید ارز و تأیید انتقال وجوه استفاده می‌کند و مستقل از یک بانک مرکزی وجود دارد.اما امروزه هر گونه سامانه پول الکترونیکی که برای خرید و فروش آنلاین استفاده می‌شود و نیازی به بانک مرکزی نداشته باشد را رمزارز تعریف می‌کند.

-برگرفته از ویکی پدیا
#3
شعر و ادبیات / اشعار خیام
آپریل 04, 2024, 10:14 بعد از ظهر

از هر چه به جز  مِی است کوتاهی به
مِی هم ز کفِ بتان خرگاهی به
مستی و قلندری و گمراهی به
یک جرعه‌ی مِی ز ماه تا ماهی به
#4
گفتگو با مسئولین / ایجاد بخش سیاسی
آپریل 04, 2024, 10:11 بعد از ظهر
یک بخش برای گفتگوی سیاسی درست کنید
#5
شعر و ادبیات / مهدی اخوان ثالث : زمستان است
آپریل 04, 2024, 07:42 بعد از ظهر
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است

كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است

وگر دست محبت سوي كس يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است

نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است ، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟

مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي

منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در، بگشاي ، دلتنگم

حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد

تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم

چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است

و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است
#6

شعرم سرود پاک مرغان چمن نیست
تا بشکفد از لای زنبق های شاداب
یا بشکند چون ساقه های سبز و سیراب
یا چون پر فواره ریزد روی گل ها
خوشخوان باغ شعر من زاغ غریب است
نفرینی شعر خداوندان گفتار
فواره ی گل های من مار است و هر صبح
گلبرگ ها را می کند از زهر سرشار
من راندگان بارگاه شاعران را
در کلبه ی چوبین شعرم می پذیرم
افسانه می پردازم از جغد
این کوتوال قلعه ی بی برج و بارو
از کولیان خانه بر دوش کلاغان
گاهی که توفان می درد پرهایشان را
از خاک می گویم سخن ، از خار بدنام
با نیش های طعنه در جانش شکسته
از زرد می گویم سخن ، این رنگ مطرود
از گرگ این آزاده ی از بند رسته
من دیوها را می ستایم
از خوان رنگین سلیمان
می گریزم
من باده می نوشم به محراب معابد
من با خدایان می ستیزم
من از بهار دیگران غمگین و از پاییزشان شاد
من با خدای دیگران در جنگ و با شیطانشان دوست
من یار آنم که زیر آسمان کس یارشان نیست
حافظ نیم تا با سرود جاودانم
خوانند یا رقصند
ترکان سمرقند
ابن یمینم پنجه زن در چشم اختر
مسعود سعدم ، روزنی را آرزومندم
من آمدم تا بگذرم چون قصه ای تلخ
در خاطر هیچ آدمیزادی نمانم
اینجا نیم تا جای کس را تنگ سازم
یا چون خداوندان بی همتای گفتار
بی مایگان را از ره تاریخ رانم
سعدی
بماناد
کز شعله ی نام بلندش نامها سوخت
من می روم تا شاخه ی دیگر بروید
هستی مرا این بخشش مردانه آموخت
ای نخل های سوخته در ریگزاران
حسرت میندوزید از دشنام هر باد
زیرا اگر در شعر حافظ گلنکردید
شعر من ، این ویرانه ، پرچین شما باد
ای جغد ها ،
ای زاغ ها غمگین مباشید
زیرا اگر دشنام زیبایی شما را رانده از باغ
و آوازتان شوم است در شعر خدایان
من قصه پرداز نفس های سیاهم
فرخنده می دانم سرود تلختان را
من آمدم تا بگذرم ، آری چنین باد
سعدی نیم تا بال بگشایم بر آفاق
مسععود سعدم تنگ میدان و
زمین گیر
انعام من کند است و زنجیر است و شلاق